علی:سرم تا ته توی مانیتور بود سرمو اوردم بالا که گردنم کمی استراحت کنه خیس آب شدم بازم سمانه؟
خودم جواب خودمو دادم نه سمانه که کنارمه
برگشتم پشت سرمو نگاه کردم
امیر آقا رو در حالی که از خنده منفجر شده بود یافتم .
دستت درد نکنه دیگه عجب سر قولت موندی تو نبودی که گفتی کاری بهم نداری؟
امیر:قول??؟من که چیزی یادم نمیاد خانم محمدی من به ایشون قولی دادم؟
سمانه:خیر??
علی برگش سمتم و چشم غره ای بهم رفت بعد هم شروع کردن به شوخی کردن و جر و بحث کردن باهم.
یا خداااا آقا جواد،با ایما و اشاره خواستم به علی بفهمونم که بسه آقا جواد پشت سرته ولی انگار نه انگار ،خدابهت رحم کنه علی.
آقا جواد:داشتم پرونده رو مطالعه میکردم که سر و صدای بچه ها بلند شد دیدم علی و امیر دارن باهم جروبحث می کنند باز این دوتا پت و مت رفتم پشت سرشون وایستادم متوجه حضورم نشدند
ادامه دارد