سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود پسندی خرد را تباه می کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :23
بازدید دیروز :1
کل بازدید :2734
تعداد کل یاداشته ها : 18
103/2/21
5:51 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
حکیمی فر[0]
نویسنده نوجوان یک دانش آموز پر انرژی مذهبی و انقلابی بهترین سرگرمی من مطالعه و نویسندگی است آدرس پیج اینستاگرام رمان: religious.novel فالو شود

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
آذر 0[13]

 

 


علی:سرم تا ته توی مانیتور بود سرمو اوردم بالا که گردنم کمی استراحت کنه خیس آب شدم بازم سمانه؟

خودم جواب خودمو دادم نه سمانه که کنارمه 

برگشتم پشت سرمو نگاه کردم 

امیر آقا رو در حالی که از خنده منفجر شده بود یافتم .

دستت درد نکنه دیگه عجب سر قولت موندی تو نبودی که گفتی کاری بهم نداری؟

امیر:قول??؟من که چیزی یادم نمیاد خانم محمدی من به ایشون قولی دادم؟

سمانه:خیر??

علی برگش سمتم و چشم غره ای بهم رفت بعد هم شروع کردن به شوخی کردن و جر و بحث کردن باهم.

یا خداااا آقا جواد،با ایما و اشاره خواستم به علی بفهمونم که بسه آقا جواد پشت سرته ولی انگار نه انگار ،خدابهت رحم کنه علی.


آقا جواد:داشتم پرونده رو مطالعه میکردم که سر و صدای بچه ها بلند شد دیدم علی و امیر دارن باهم جروبحث می کنند باز این دوتا پت و مت رفتم پشت سرشون وایستادم متوجه حضورم نشدند


ادامه دارد


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام سلام سلام صبح شما بخیر راستی داستانم چطوره
+ سلام امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد