سمانه:نشسته بودم پشت میز که اون آقایی که اسمش امیر بود علی رو کشید کنار و باهم حرف میزدن که یکدفعه امیر آقا افتاد دنبال علی و داشت بطری آبو میپاشید روش داشتم از خنده پهن میشدم کف اداره.
امیر:علی خسته شدم بسه دیگه بیا برو کاری باهات ندارم.
علی:عه نکنه گوشای منم درازه؟من که میدونم الان بیام اونور تلافی میکنی اینو به کسی بگو که نشناستت.
امیر:نه بابا دور از جون حیوان گوش دراز. نه جدی میگم کاری باهات ندارم.
علی:باشه اعتماد کردمااا
سمانه:داشتم دعواشون رو نگاه میکردم و میخندیدم انگار دست از دویدن برداشته بودن علی امد وایستاد کنار میزمون .
علی:خب خانم محمدی اول از همه بهتون خوش آمد میگم بعد هم بریم سراغ توضیحات پرونده.
سمانه:علی عکسی رو روی وال بهم نشون داد.
علی:خب ایشون خانم مهرانه پاکزاد هستند 36 ساله ساکن تهران و فعلا کیس اصلی این پرونده هست البته ما مطمئنیم ایشون فقط یک منبع هستند و و از خودشون بالا تر هم دارند.
سمانا:علی داشت توضیح میداد که آقا امیر آروم و بی سر و صدا پشت سر علی وایستاد با علامت دستش بهم فهموند که ساکت باشم و چیزی نگم.علی تا سرشو آورد بالا بطری آبو خالی کرد روش.نتونستم جلوی خندمو بگیرم واقعا قیافش دیدنی بود به معنای واقعیه کلمه موش آب کشیده??
ادامه دارد