بسم الله الرحمن الرحیم
آقا جواد :باشه قبول میکنم
ولی باید قول بدی مراقب باشی لو نری.
علی:چشم آقا
اگه کاری ندارید با اجازتون مرخص بشم.
آقاجواد:برو خدا به همراهت .
علی_
خیلی نگران بودم
از شدت نگرانی احساس میکردم
بند بند وجودم هر لحضه از هم
جدا میشه و دوباره پیوند میخوره
ولی چون آقا جواد اجازه داد به عنوان
پشتیبان حواسم به سمانه باشه
تا حدودی خیالم راحت شد.
نشسته بودم پشت میز و تا کند توی مانیتور
غرق تو کارم بودم که دستی روی شونم نشست دومتر پریدم هوا??
یا خداااا کیه؟
امیر:منم بابا چه خبرته مگه جن دیدی؟
علی:تو یکی آدم بشو نیستی
داشتم سکته میکردم تو از جن هم بدتری??
امیر:نترس تا تو منو سکته ندی
هیچیت نمیشه حالا بگو بینم چی شده؟
داداش کشتیات غرق شده؟بگو نترس به کسی
نمیگم.
علی:برو داداش وقت دنیا رو نگیر تو دوباره
آب نمک شدی
میگم یه سوال دیشب حموم آب نمک گرفتی؟
انقدر بامزه ای.
امیر:هه...
مارو باش روی دیوار کی
یادگاری نوشتیم نمیخوای نگی
خوب نگو این حرفا چیه دیگه??
..ولی دور از شوخی
جدی میگم چته؟
نکنه عاشق شدی کلک؟??